این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.
زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.
همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.
این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.
مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!
اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.
همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.
خوردن برای زیستن و ذکر کردن است
تو معتقد که زیستن از بهر خوردن است!
زمانی که طفل دبستانی بودیم و این شعر سعدی را در کتابهای درسی می خواندیم چندان به ژرفای سخن او توجه نمی کردیم. بعدها این سوال پیش آمد که چگونه «ذکر کردن»، که علی الظاهر یک کنش عبادی و دینی است، می تواند هدف غایی زندگی باشد و اصلا این «ذکر» چیست که ارزش همه زندگی به آن وابسته است.
می توانم بگویم همه مطالبی که انشاءالله در ادامه این وبلاگ خواهد آمد، شرح این بیت سعدی است. برای شروع، شاید بد نباشد که فقراتی از کتابی را که چندی پیش مطالعه کردم و مناسبتی با بحث دارد نقل کنم. نام این کتاب «سرگذشت یک یوگی» است که در لابلای داستان پردازی ها و بعضا درازگویی های نویسنده، می توان گوهرهای درخشنده ای را پیدا کرد. به خوانندگان گرامی توصیه می کنم این فقرات را با دقت بخوانند و در آنها تامل کنند و از خواندن شتاب آلود که عموما در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی مرسوم است بپرهیزند:
«مشغله های جزئی روزمره ژرف ترین نیازهایمان را برآورده نمی سازد. انسان ذاتا تشنه حکمت است.»
«استاد به شخص فاضل نامداری که متون مقدس را با صدای بلند می خواند گفت: "نقل قول های آن کتابها که بسیارند. کدام تفاسیر اصیل را که نشات گرفته از زندگی منحصر به فرد خودت باشد می توانی عرضه کنی؟ این حقایق ازلی و ابدی به کدام شیوه طبیعت خودت را دگرگون ساخته اند؟ " آن ادیب شاید برای نخستین بار دریافت که قواعد قرائت را نمی توان جایگزین جایگاه معنوی ساخت.»
«استاد در فرصتهای دیگر هم به بیهودگی دانش کتابی اشاره می کرد: شعور و ادراک را با لفاظی اشتباه نگیرید. متون مقدس از این جهت سودمندند که آرزوی دریافت درونی را برمی انگیزند وگرنه مطالعه مداوم فکری چه بسا موجب خودپسندی و خشنودی کاذب و دانش هضم نشده گردد.»
«یکی از راهبان بزرگ جنوب هند شعر زیر را سروده است:
شاید بتوانید فیل وحشی را رام کنید.
شاید بتوانید دهان خرس و ببر را بندید،
شاید بتوانید بر شیر نر بنشینید و مار کبری را به بازی بگیرید،
شاید با کیمیاگری معیشت خود را تامین کنید،
شاید در عالم ناشناخته به سیر و سفر بپردازید،
شاید با خدایان پیمان ببندید و همواره جوان بمانید،
شاید بر آب ره بسپرید و در آتش به سر برید،
اما در اختیار گرفتن ذهن، نیکوتر و سخت تر از تمامی اینهاست! »
(از کتاب: سرگذشت یک یوگی)
و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا!
توقع این که برای هر پرسشی، پاسخی بیابیم و همه رازهای جهان و انسان را بگشاییم و پرده از اسرار کائنات برداریم و ظلمت نادانی را به چراغ دانایی روشن کنیم، تمنای محالی است برآمده از نشناختن حدود و ثغور قوه شناخت آدمی. بیهوده نیست که پیشینیان ما در انتهای تعاریف خود از فلسفه همواره قید «بقدر طاقه البشریه» را می افزودند.
باری، بی گمان، دانسته های نوع بشر، در برابر نادانسته ها و نادانستنی های او بسیار اندک است. وقتی که سقراط اعتراف به ندانستن می کند، یا خیام به زیبایی تمام می سراید:
هرگز دل من ز علم محروم نشد
کم ماند ز اسرار که معلوم نشد
هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز
معلومم شد که هیچ معلوم نشد!
در این صورت، ما چه می توانیم بگوییم؟
در همه عمر، از کودکی تا نوجوانی و جوانی و میانسالی به ما گفته اند که علم بیاموزید و در فضیلت علم و دانش داد سخن داده اند، اما نگفته اند که حد دانش ما کجاست و این دانسته های روز افزون اصولا به چه کار می آید و چه تاثیری در زندگی ما دارد. این دانش تا کجا یار است و از کجا به بعد بار می شود.
اما زمانی وقت آن می رسد که عمیقا در این باره بیاندیشیم و از خود بپرسیم که این دانستن تا کی و کجا؟ شاید بهتر باشد پس از آن همه تلاش و کوشش و شوق برای آموختن، مدتی نیز جامه نیکنامی بدریم و ذهن خود را به ساحل آرامش بی دانشی بسپاریم.
البته منظور من گریز از اندیشیدن و آموختن نیست، بلکه می خواهم بگویم دروازه های روح ما نیاز به نگهبان دارند. نباید اجازه داد هر چیزی از این دروازه ها بگذرد و امن و امان روح و روان ما را به مخاطره افکند.
در روزگار انفجار اطلاعات، شاید لازم باشد از لوازم ایمنی ضد انفجار استفاده کنیم تا از امواج بی وقفه این انفجار در امان باشیم.
با این همه، همین دانش اندک نیز غنیمت است. من نیز خواهم کوشید، با علم به دانش بسیار بسیار اندک خود، در ادامه این مطالب، به قدر استطاعت خود آنچه را گفتنی است بگویم و امید داشته باشم که این گفتنی ها برای خوانندگان سودمند باشد.
در ادامه بحث نوبت پیشین، ابتدابه بررسی دیدگاه موسوم به جهان بینی غیردینی و لوازم و نتایج آن در برخورد با دغدغه های اقتصادی می پردازم:
1- جهانبینی غیردینی:
بر طبق این دیدگاه، انسان برآمده از زمین و ساکن در آن و حاکم بر آن است. حیوانی است متکامل که بر اثر تکامل زیستشناختی از انواع پست تر حیات به تفکر هوشمندانه و عمل بر مبنای این تفکر نائل گردیده و به مدد این توانایی عظیم خود بنیاد علم و تکنولوژی و فلسفه و هنر را پی افکنده و روز به روز به عظمت و ارتفاع این بنا افزوده و میافزاید. زندگی دارای شرایط بسیار پیچیده و غیرقابل پیشبینی است و عواملی همچون ارتباطات، تصادف، موقعیت خانوادگی و اجتماعی و امثال آنها به موازات هوش و درایت و فرصتشناسی و غیرهم میتواند در موفقیت فرد تاثیر فراوان بگذارد.
در این بازی پیچیده که دشواریهای آن به موازات امکانات و رفاه آن روبه تزاید است، افراد باید هر چه بیشتر بتوانند از توانایی های عقلی خود و فرصتهای پیش آمده نهایت بهره را ببرند و با تقویت انواع هوش، به ویژه هوش اقتصادی، سود خود را بیشینه و زیانهای احتمالی را کمینه کنند. در عین حال با کمک گرفتن از شگردها و پیشرفتهای دانش روانشناسی، بکوشند تا اثرات سوء دغدغهها و نگرانیهای خود را کاهش دهند.
از سوی دیگر؛ تداوم فرد در گرو تداوم جامعه است. بنابراین نیاز به نوعی اخلاق طبیعی هست که براساس آن افراد جامعه به حقوق یکدیگر احترام بگذارند و با دوری جستن از حرص و آز و فریبکاری و ستمکاری و در مواردی فدا کردن خواست خود در راه مصالح جامعه، به تداوم آن یاری رسانند.
در این دیدگاه نوعی مکارم اخلاقی طبیعی لازم میشود که شاید بتوان از جنبهای آن را «آزادگی» نامید، یعنی با وجود اینکه شخص به مبادی اخلاقی متافیزیکی باور ندارد اما گونهای کرامت و بزرگواری در وجود او استقرار یافته که باعث میشود دست به هر کاری نزند و پارهای حدود و حرمتها را ولو اینکه در تضاد با منافع و مطامع فردی او باشد، رعایت نماید.
ناگفته نماند که در این دیدگاه، رابطه فرد و جامعه یک طرفه نیست و بسته به نوع نظام اجتماعی حاکم، جامعه نیز در مواقع بحرانی و به هنگام نیاز فرد باید به او کمک کند تا به سلامت از بحران عبور نماید یا دست کم کمترین آسیب را متحمل شود. به عنوان مثال بیمههای اجتماعی، سازمانهای بشر دوستانه و حتی همدلیهای سایر افراد جامعه، حمایتهایی است که جامعه در راه بقای فرد به ظهور میرساند.
بدترین وضعیت برای فردی که دارای این جهانبینی است، این است که در جامعهای زندگی کند که تنها انتظار فداکاری از افراد داشته باشد و در مواقع خطر او را تنها و بیپناه رها کند.
هرازگاهی، امواج حوادث ی و اقتصادی و اجتماعی چه در سطح ملی و چه در سطح بینالمللی همه اقشار مردم را دستخوش نگرانیها و هیجانات شدید میسازد. از سوی دیگر حیطه اختیار افراد در این حوزهها بسیار محدود و کوچک است. در این بازی عده زیادی زیان میبینند و گروههایی نیز سودهای کلان به جیب میزنند.
اکنون پرسش است که آیا میتوان در این تلاطمات و زیر و زبر شدنها به آرامش دست یافت و در این دریای طوفانی در جزیره ثباتی سکنی گزید یا دست کم در کشتی نجات سوار شد؟
یک پاسخ رایج این است که اگر فرد از قبل آمادگی رویارویی با این تلاطم ها را داشته باشد کمتر آسیب میبیند و حتی می تواند سود هم ببرد.
در نقد این پاسخ می توان گفت اولاً حوزه اختیار و عمل فرد بسیار محدود است و آمادگی صد در صد هیچگاه امکانپذیر نیست یا برای همگان ممکن نیست. ثانیاً پرسش این بود که چگونه میتوان اصولاً در این بازی وارد نشد و برفراز این تحولات ایستاد و دامن خود را از تر شدن در این دریای طوفانی نگه داشت؟
به نظر می رسد راه حل این مساله بسته به جهانبینی فرد و جایگاه او در آن جهانبینی فرق میکند. در یک نگاه کلی و کلان میتوان دو گونه جهانبینی را متصور شد: جهان بینی دینی و جهان بینی غیردینی.
این مطلب خلاصه ای است از سخنرانی «دکتر حامد ناجی» تحت عنوان «حکمت ایمانی» که چندی پیش در «خانه حکمت اصفهان» ایراد کردند.
شیخ بهایی، آثار زیادی ندارد و عمده این نظرات را در دو مثنوی «نان و حلوا» و «شیر و شکر» به ویژه اولی، مطرح کرده است.
از نظر شیخ بهایی چهار ساحت می توان برای انسان قائل شد:
1- انسان حیوانی:
دو رکن اساسی انسان در ساحت حیوانی عبارت است از غذا و شهوت. در این ساحت عقلانیت در خدمت شهوت و غضب است.
2- انسان مدنی:
آغاز مدنیت ازدواج است (تقسیم غذا و شهوت). در این ساحت، «دیگری» در زندگی انسان اهمیت می یابد. مرحله بعدی مدنیت، شهروند شدن است که بر اساس قاعده طلایی اخلاق عمل می کند.
3- انسان دینی:
کلید دین ورزی، عقل بعلاوه ایمان است. عقلانیت اولیه نافی این مرتبه است ولی عقلانیت ثانویه، موّید آن است. عقلانیت دینی، به عبارتی همان حرمتشناسی است زیرا دین، حدود و حریم هایی را برای انسان تعیین می کند. در این مرتبه، حرمت نهادن به مرجعی که تعیین کننده حریمهاست براساس یک باور (انتخاب عقلانی) است و ظهور ایمان رابطه تنگاتنگ با این باور دارد.
4- انسان الهی:
در این ساحت، که عالی ترین مرتبه انسان است، اتحاد با جهان و صلح با بشر (کل بشر) محقق می شود. از نظر شیخ بهایی، ورود به ساحت الهی از دو طریق امکان پذیر است یکی عزلت و دیگری عشق. عزُلت یعنی با خود بودن، که خود از راه کنترل زبان و زهدورزی عالمانه حاصل می شود. از سوی دیگر، علم عشق، کسبی و تدریجی است و با شروع از عشق به یک انسان مستوی می تواند تا صلح با کل بشر تعالی پیدا کند.
در ارتباط با این نظریه شیخ بهایی به چند نکته باید توجه نمود:
1- شرط صعود از هر مرحله به مرحله بالاتر، تکمیل شدن در آن مرحله است در غیر این صورت انسان دچار نفاق می شود؛ به این معنی که ظاهر او با آنچه که واقعا هست مغایرت دارد.
در مقیاس فردی از این نکته می توان نتیجه گرفت انسانی که هنوز دغدغههای معیشتی و اولیه خود را رفع نکرده نمیتواند ادعای مدنیت و دینداری و الهی بودن نماید. و در مقیاس جمعی، جوامعی که میخواهند بدون حلّ مشکلات اقتصادی و رفع نیازهای اولیه افراد به جامعه دینی یا حتی جامعه الهی برسند، قطعا ناکام خواهند ماند.
2- شیخ بهایی در جامعهای می زیسته که همه، ادعای دین ورزی داشتند (اوج عصر صفوی)؛ پروژه شیخ بهایی تبدیل انسان مدنی به دینی و دینی به الهی است. به همین دلیل شخص شیخ بهایی در عین حال که عالم و حکیم بزرگی بوده است، در طرح های عمرانی و بهبود وضع معیشت و مدنیت جامعه نیز نقش مستقیمی داشته و این کنش او صرفا از روی وظیفه بوده نه جاهطلبی.
اکنون ببینیم که دیدگاه دوم، یعنی جهان بینی دینی، چه راه حلی را برای رهایی از دغدغه های معیشتی در پیش روی ما قرار می دهد.
2- جهانبینی دینی
یکی از مهمترین مولفه های جهانبینی دینی، تلقی از انسان و مأموریت و هدف او در زندگی این جهانی است. اصولاً تفکیک میان "این جهان" (دنیا) و "جهان دیگر" (آخرت) از ویژگیهای نگرش دینی است. در این دیدگاه چگونگی زندگی، ربط وثیقی پیدا میکند به چرایی آن.
نوع نگاه دینی به اقتصاد و معیشت فردی را میتوان از جنبههای گوناگون مورد ارزیابی قرارداد. متون دینی، سیره پیشوایان دین و متولیان رسمی دین و عارفان و حکیمان و نیز متون اخلاقی و عرفانی و فقهی، منابع مختلفی هستند که از دل آنها میتوان نوع نگرش دین به مقوله گفته شده را بدست آورد.
از سوی دیگر، در همه منابع مذکور ممکن است دوگانههای به ظاهر متضاد یا متناقضی یافت شود که در وهله اول باعث سردرگمی و ابهام دینداران و دین ورزان شود. به عنوان نمونه ای از این دوگانه های متناقض نما می توان به «جبر» در برابر «اختیار» و «جهد» در برابر «توکل» اشاره نمود.
به نظر میرسد چکیده توصیههای دینی در باب معیشت را بتوان در محورهای زیر بیان کرد:
1- عدم نفی مطلق دنیا: در دیدگاه دینی آنچه مذموم است مشغول شدن به دنیا و غفلت از خداوند است نه خود دنیا. این مشغولیت در دو حالت بروز میکند: یکی ثروت بیش از اندازه و دیگری، فقر بسیار شدید. بخشش و انفاق یکی از مکانیسم هایی است که برای تعدیل این دو وضعیت در نظر گرفته شده است.
2- رعایت اصول اخلاقی: توصیه به بخشندگی، انفاق، کرامت و امثال آنها و پرهیز از بخل، حرص، خست و امثالهم.
3- تاکید بر شکرگزاری: شکر یعنی دیدن مُنعم، پیش و بیش از خود نعمت. مسلماً خداوند هیچ نیازی به شکر و سپاسگزاری مومنان ندارد، بلکه آنها هستند که برای رفع غفلت و سرخوشی و سرکشی ناشی از احساس استغنا، هر لحظه نیازمند این نوع نگاه به نعمتها هستند. در یک کلام میتوان گفت، شکر نعمت، یعنی شفاف دیدن نعمت، به گونهای که هم زمان با دیدن خود نعمت، بتوان از ورای آن، دهنده نعمت را هم مشاهده کرد.
4- توجه به معنای دقیق رزق: رزق یعنی آنچه انسان از آن بهره میبرد، نه مجموع داراییها. براین اساس، بسیاری از دارایان، به قول حافظ، خزانهدار میراث خوارگان هستند.
5- توجه به ماموریت انسان و یقین به رزاقیّت خداوند: اگر انسان به وظیفه و تعهد خود عمل کند، خداوند نیز روزی او را تضمین میکند. البته یکی از وظایف انسان دیندار، کارکردن و خدمت به دیگران و پرهیز از تن آسایی و اهمال است.
برای رفع تناقض پیش گفته، مثلاً بین جهد و توکل و یا زهد و برخورداری، باید به بحث مراتب یا ساحات انسان توجه کرد که در ادامه به آن می پردازم.
پیش از هر چیز، نوروز باستانی و فرارسیدن واپسین سال قرن چهاردهم هجری خورشیدی را تبریک می گویم و امیدوارم سالی که در آغاز آن هستیم، به خلاف سالی که گذشت، سرشار از شادی و نیکی و تندرستی باشد.
نوروز امسال، همانگونه که همگان می دانند، آلوده به واقعه ای بزرگ و مهیب است که گمان نمی کنم هیچکس مشابه آن را در طول زندگی خود تجربه کرده باشد. از حدود دی ماه گذشته خبر آمد که ویروس جدیدی به نام کووید19 از خانواده کرونا در چین ظهور کرده و بسیار سریع الانتشار است. آن روزها کسی احساس خطر نکرد و همه این خبر را همچون بسیاری اخبار دیگر شنیدند و از آن گذشتند. اما چندی نگذشت که این قاتل نامرئی به وطن ما هم رسید و البته بسیاری دیگر از کشورها را هم دچار خود کرد و بحران بی سابقه ای گریبانگیر همه دنیا شد و روز به روز ابعاد آن گسترده تر شد و تا به امروز که کمتر از سه ماه از ظهور این بلای ناگهانی گذشته معلوم نیست که چه زمانی فروکش خواهد کرد.
باری، ما هم اکنون در متن رویداد بی نظیری به سرمی بریم: یک ویروس ناچیز نادیدنی توانسته مدارس و دانشگاهها را به تعطیلی بکشاند، در مساجد و کلیساها و معابد را ببندد، ورزشگاه ها را از تماشاچی و حتی بازیکن خالی کند، بازارها را به کسادی و رکود بکشاند و قیمت نفت را کاهش دهد و باعث سقوط بازارهای سهام شود و کسب و کارهای خرد را با مشکلات اساسی مواجه سازد، و در یک کلام، حیات فردی و جمعی انسان ها را به طور جدی در معرض تهدید قرار دهد.
ما چون در دل این حادثه به سر می بریم شاید نتوانسته ایم چنانکه باید و شاید به تامل درباره آن و عبرت های نهفته در آن بپردازیم، اما دست کم می توان گفت که این واقعه باید زنگ خطری باشد برای کل بشریت که در چیستی و چرایی آن تامل کند و اگر لازم باشد به تصحیح اشتباهات خود بپردازد.
از این موضوع که بگذریم، نوروز فرصت خوبی برای خانه تکانی است، هم به لحاظ فیزیکی و هم از حیث ذهنی و روانی. یکی از جنبه های این خانه تکانی، تامل در اهداف و برنامه های پیش روست. دریک تقیسم بندی کلی شاید بتوان گفت هرکس، آگاهانه یا ناخودآگاه، دست کم سه گونه هدف برای خود قائل است. اول هدف های کلان، که در بردارنده معنای زندگی و چرایی و غایت آن است. دوم، هدف های متوسط که لازمه زیست بهتر و شایسته ترند و سوم اهداف خرد که ممکن است مراحل رسیدن به هدف های متوسط باشند یا صرفا امور ضروری روزمره.
هدف های کلان وابسته به دیدگاه کلی یا جهان بینی شخص هستند و نقش زیربنایی دارند یعنی هرگونه تغییری در آنها ممکن است به تغییرات اساسی در سایر اهداف منجر شود. در عین حال، ممکن است این اهداف بطور ناخودآگاه در ذهن و ضمیر فرد حضور داشته باشند و یا اینکه به کلی مورد غفلت قرار گیرند به طوری که فرد حتی در هنگام مرگ نیز به آنها التفاتی نداشته باشد. هدف های متوسط، لازمه زندگی بهتر هستند و عموما نشان گر هنجارهای جامعه اند. به عبارت دیگر، این هدفها را عموما جامعه و ارزش های حاکم بر آن برای فرد تعیین می کند.
در هر حال، اگر هدف های کلان زندگی مان، که بعضا به عنوان رسالت از آن نام برده می شود، هنوز برایمان مشخص نیست یا مبهم است، ابتدای سال، به ویژه امسال که خلوت و فراغت ناشی از کرونا فرصت منحصر به فردی را فراهم کرده، فرصت خوبی برای تعیین تکلیف این اهداف است. در غیر اینصورت ممکن است سالها وقت و عمر و انرژی خود را صرف رسیدن به سراب کنیم.
اگر هم آن اهداف برایمان روشن است، باز هم فراغت ابتدای سال، فرصت خوبی است برای پالایش و ویرایش اهداف متوسط و اهداف خرد.
نکته مهم این است که اهداف متوسط و خرد، در واقع شیوه زندگی این جهانی ما را تعیین می کنند و اصل وجود آن ها مستقل از جهان بینی فرد است. به عبارت دیگر، این هدف ها ناظر به چگونگی زیست ما هستند و بنابراین با دانش و تجربه می توان تکنیک های بهتری را برای ساماندهی به این اهداف و همینطور اجرا کردن آنها به کار بست.
حال که صحبت به اینجا رسید دریغ است که از حدیث معروفی یاد نکنم که ربط مستقیم با این بحث دارد. احتمالا این حدیث را شنیده اید (گوینده آن را به یاد ندارم) که می گوید: «برای دنیایت آنچنان باش که گویی تا ابد زنده ای، و برای آخرتت آنچنان باش که گویی فردا خواهی مرد».
این حدیث را دو جور تفسیر کرده اند. به نظر من تفسیر درستش این است که کارهای این جهانی ات را به گونه ای انجام بده که گویی تا ابد زنده ای، یعنی برنامه ریزی بلند مدت داشته باش و موضوع را جدی بگیر. اما در عین حال از وظایف مربوط به جهان دیگر هم غافل نباش و همواره این احتمال را بده که ممکن است امروز آخرین روز عمرت باشد. البته برقراری چنین تعادلی آسان نیست اما فرمول جالبی را در اختیار انسان می گذارد. با چنین تفسیری، تکلیف کسانی که با تمسک به برخی آموزه های دینی یا عرفانی، دم از ترک دنیا و پوچی و بی ارزشی آن می زنند روشن می شود.
براین اساس، از مدتی پیش در ذهنم بود که حاصل آموخته ها و تجربیات و تاملات خود در باب جنبه های مادی زندگی را با دوستان و مخاطبان و علاقه مندان در میان بگذارم، به این امید که شاید برای برخی سودمند باشد و نیز فتح بابی باشد برای آموختن از تجربیات و تاملات مخاطبان فرهیخته. حاصل این تصمیم، پدید آمدن وبلاگ جداگانه ای است به نام «زندگی به توان2» که هم زمانی تولد آن با نوروز و فرارسیدن بهار را به فال نیک می گیرم و امیدوارم فرخ پی و نیک سرانجام باشد.
نشانی این وبلاگ نورسیده چنین است:
و کلام آخر اینکه گمان می کنم عرضه مطلب در قالب وبلاگ، با هر موضوعی که باشد، همچون گستردن خوان و صلای عام دادن است. بر دعوت کننده است که غذایی سالم و شایسته برای دعوت شدگان فراهم آورد به این معنی که بهترین مواد اولیه را، به فراخور توان خویش، به کار ببرد و تا جایی که می تواند آنها را به نیکویی و مهارت در هم آمیزد و بپزد و سرانجام به نحوی پاکیزه و زیبنده و آراسته بر سر سفره بگذارد. پر واضح است که یک چنین طباخی و خوان گستردنی مستم صرف وقت و موونه است و تداوم آن بستگی به پسند ذائقه مدعوین دارد.
این مطلب خلاصه ای است از سخنرانی «دکتر حامد ناجی» تحت عنوان «حکمت ایمانی» که چندی پیش در «خانه حکمت اصفهان» ایراد کردند.
شیخ بهایی، آثار زیادی ندارد و عمده این نظرات را در دو مثنوی «نان و حلوا» و «شیر و شکر» به ویژه اولی، مطرح کرده است.
از نظر شیخ بهایی چهار ساحت می توان برای انسان قائل شد:
1- انسان حیوانی:
دو رکن اساسی انسان در ساحت حیوانی عبارت است از غذا و شهوت. در این ساحت عقلانیت در خدمت شهوت و غضب است.
2- انسان مدنی:
آغاز مدنیت ازدواج است (تقسیم غذا و شهوت). در این ساحت، «دیگری» در زندگی انسان اهمیت می یابد. مرحله بعدی مدنیت، شهروند شدن است که بر اساس قاعده طلایی اخلاق عمل می کند.
3- انسان دینی:
کلید دین ورزی، عقل بعلاوه ایمان است. عقلانیت اولیه نافی این مرتبه است ولی عقلانیت ثانویه، موّید آن است. عقلانیت دینی، به عبارتی همان حرمتشناسی است زیرا دین، حدود و حریم هایی را برای انسان تعیین می کند. در این مرتبه، حرمت نهادن به مرجعی که تعیین کننده حریمهاست براساس یک باور (انتخاب عقلانی) است و ظهور ایمان رابطه تنگاتنگ با این باور دارد.
4- انسان الهی:
در این ساحت، که عالی ترین مرتبه انسان است، اتحاد با جهان و صلح با بشر (کل بشر) محقق می شود. از نظر شیخ بهایی، ورود به ساحت الهی از دو طریق امکان پذیر است یکی عزلت و دیگری عشق. عزُلت یعنی با خود بودن، که خود از راه کنترل زبان و زهدورزی عالمانه حاصل می شود. از سوی دیگر، علم عشق، کسبی و تدریجی است و با شروع از عشق به یک انسان مستوی می تواند تا صلح با کل بشر تعالی پیدا کند.
در ارتباط با این نظریه شیخ بهایی به چند نکته باید توجه نمود:
1- شرط صعود از هر مرحله به مرحله بالاتر، تکمیل شدن در آن مرحله است در غیر این صورت انسان دچار نفاق می شود؛ به این معنی که ظاهر او با آنچه که واقعا هست مغایرت دارد.
در مقیاس فردی از این نکته می توان نتیجه گرفت انسانی که هنوز دغدغههای معیشتی و اولیه خود را رفع نکرده نمیتواند ادعای مدنیت و دینداری و الهی بودن نماید. و در مقیاس جمعی، جوامعی که میخواهند بدون حلّ مشکلات اقتصادی و رفع نیازهای اولیه افراد به جامعه دینی یا حتی جامعه الهی برسند، قطعا ناکام خواهند ماند.
2- شیخ بهایی در جامعهای می زیسته که همه، ادعای دین ورزی داشتند (اوج عصر صفوی)؛ پروژه شیخ بهایی تبدیل انسان مدنی به دینی و دینی به الهی است. به همین دلیل شخص شیخ بهایی در عین حال که عالم و حکیم بزرگی بوده است، در طرح های عمرانی و بهبود وضع معیشت و مدنیت جامعه نیز نقش مستقیمی داشته و این کنش او صرفا از روی وظیفه بوده نه جاهطلبی.
اکنون ببینیم که دیدگاه دوم، یعنی جهان بینی دینی، چه راه حلی را برای رهایی از دغدغه های معیشتی در پیش روی ما قرار می دهد.
2- جهانبینی دینی
یکی از مهمترین مولفه های جهانبینی دینی، تلقی از انسان و مأموریت و هدف او در زندگی این جهانی است. اصولاً تفکیک میان "این جهان" (دنیا) و "جهان دیگر" (آخرت) از ویژگیهای نگرش دینی است. در این دیدگاه چگونگی زندگی، ربط وثیقی پیدا میکند به چرایی آن.
نوع نگاه دینی به اقتصاد و معیشت فردی را میتوان از جنبههای گوناگون مورد ارزیابی قرارداد. متون دینی، سیره پیشوایان دین و متولیان رسمی دین و عارفان و حکیمان و نیز متون اخلاقی و عرفانی و فقهی، منابع مختلفی هستند که از دل آنها میتوان نوع نگرش دین به مقوله گفته شده را بدست آورد.
از سوی دیگر، در همه منابع مذکور ممکن است دوگانههای به ظاهر متضاد یا متناقضی یافت شود که در وهله اول باعث سردرگمی و ابهام دینداران و دین ورزان شود. به عنوان نمونه ای از این دوگانه های متناقض نما می توان به «جبر» در برابر «اختیار» و «جهد» در برابر «توکل» اشاره نمود.
به نظر میرسد چکیده توصیههای دینی در باب معیشت را بتوان در محورهای زیر بیان کرد:
1- عدم نفی مطلق دنیا: در دیدگاه دینی آنچه مذموم است مشغول شدن به دنیا و غفلت از خداوند است نه خود دنیا. این مشغولیت در دو حالت بروز میکند: یکی ثروت بیش از اندازه و دیگری، فقر بسیار شدید. بخشش و انفاق یکی از مکانیسم هایی است که برای تعدیل این دو وضعیت در نظر گرفته شده است.
2- رعایت اصول اخلاقی: توصیه به بخشندگی، انفاق، کرامت و امثال آنها و پرهیز از بخل، حرص، خست و امثالهم.
3- تاکید بر شکرگزاری: شکر یعنی دیدن مُنعم، پیش و بیش از خود نعمت. مسلماً خداوند هیچ نیازی به شکر و سپاسگزاری مومنان ندارد، بلکه آنها هستند که برای رفع غفلت و سرخوشی و سرکشی ناشی از احساس استغنا، هر لحظه نیازمند این نوع نگاه به نعمتها هستند. در یک کلام میتوان گفت، شکر نعمت، یعنی شفاف دیدن نعمت، به گونهای که هم زمان با دیدن خود نعمت، بتوان از ورای آن، دهنده نعمت را هم مشاهده کرد.
4- توجه به معنای دقیق رزق: رزق یعنی آنچه انسان از آن بهره میبرد، نه مجموع داراییها. براین اساس، بسیاری از دارایان، به قول حافظ، خزانهدار میراث خوارگان هستند.
5- توجه به ماموریت انسان و یقین به رزاقیّت خداوند: اگر انسان به وظیفه و تعهد خود عمل کند، خداوند نیز روزی او را تضمین میکند. البته یکی از وظایف انسان دیندار، کارکردن و خدمت به دیگران و پرهیز از تن آسایی و اهمال است.
برای رفع تناقض پیش گفته، مثلاً بین جهد و توکل و یا زهد و برخورداری، باید به بحث مراتب یا ساحات انسان توجه کرد که در ادامه به آن می پردازم.
در ادامه بحث نوبت پیشین، ابتدابه بررسی دیدگاه موسوم به جهان بینی غیردینی و لوازم و نتایج آن در برخورد با دغدغه های اقتصادی می پردازم:
1- جهانبینی غیردینی:
بر طبق این دیدگاه، انسان برآمده از زمین و ساکن در آن و حاکم بر آن است. حیوانی است متکامل که بر اثر تکامل زیستشناختی از انواع پست تر حیات به تفکر هوشمندانه و عمل بر مبنای این تفکر نائل گردیده و به مدد این توانایی عظیم خود بنیاد علم و تکنولوژی و فلسفه و هنر را پی افکنده و روز به روز به عظمت و ارتفاع این بنا افزوده و میافزاید. زندگی دارای شرایط بسیار پیچیده و غیرقابل پیشبینی است و عواملی همچون ارتباطات، تصادف، موقعیت خانوادگی و اجتماعی و امثال آنها به موازات هوش و درایت و فرصتشناسی و غیرهم میتواند در موفقیت فرد تاثیر فراوان بگذارد.
در این بازی پیچیده که دشواریهای آن به موازات امکانات و رفاه آن روبه تزاید است، افراد باید هر چه بیشتر بتوانند از توانایی های عقلی خود و فرصتهای پیش آمده نهایت بهره را ببرند و با تقویت انواع هوش، به ویژه هوش اقتصادی، سود خود را بیشینه و زیانهای احتمالی را کمینه کنند. در عین حال با کمک گرفتن از شگردها و پیشرفتهای دانش روانشناسی، بکوشند تا اثرات سوء دغدغهها و نگرانیهای خود را کاهش دهند.
از سوی دیگر؛ تداوم فرد در گرو تداوم جامعه است. بنابراین نیاز به نوعی اخلاق طبیعی هست که براساس آن افراد جامعه به حقوق یکدیگر احترام بگذارند و با دوری جستن از حرص و آز و فریبکاری و ستمکاری و در مواردی فدا کردن خواست خود در راه مصالح جامعه، به تداوم آن یاری رسانند.
در این دیدگاه نوعی مکارم اخلاقی طبیعی لازم میشود که شاید بتوان از جنبهای آن را «آزادگی» نامید، یعنی با وجود اینکه شخص به مبادی اخلاقی متافیزیکی باور ندارد اما گونهای کرامت و بزرگواری در وجود او استقرار یافته که باعث میشود دست به هر کاری نزند و پارهای حدود و حرمتها را ولو اینکه در تضاد با منافع و مطامع فردی او باشد، رعایت نماید.
ناگفته نماند که در این دیدگاه، رابطه فرد و جامعه یک طرفه نیست و بسته به نوع نظام اجتماعی حاکم، جامعه نیز در مواقع بحرانی و به هنگام نیاز فرد باید به او کمک کند تا به سلامت از بحران عبور نماید یا دست کم کمترین آسیب را متحمل شود. به عنوان مثال بیمههای اجتماعی، سازمانهای بشر دوستانه و حتی همدلیهای سایر افراد جامعه، حمایتهایی است که جامعه در راه بقای فرد به ظهور میرساند.
بدترین وضعیت برای فردی که دارای این جهانبینی است، این است که در جامعهای زندگی کند که تنها انتظار فداکاری از افراد داشته باشد و در مواقع خطر او را تنها و بیپناه رها کند.
هرازگاهی، امواج حوادث ی و اقتصادی و اجتماعی چه در سطح ملی و چه در سطح بینالمللی همه اقشار مردم را دستخوش نگرانیها و هیجانات شدید میسازد. از سوی دیگر حیطه اختیار افراد در این حوزهها بسیار محدود و کوچک است. در این بازی عده زیادی زیان میبینند و گروههایی نیز سودهای کلان به جیب میزنند.
اکنون پرسش است که آیا میتوان در این تلاطمات و زیر و زبر شدنها به آرامش دست یافت و در این دریای طوفانی در جزیره ثباتی سکنی گزید یا دست کم در کشتی نجات سوار شد؟
یک پاسخ رایج این است که اگر فرد از قبل آمادگی رویارویی با این تلاطم ها را داشته باشد کمتر آسیب میبیند و حتی می تواند سود هم ببرد.
در نقد این پاسخ می توان گفت اولاً حوزه اختیار و عمل فرد بسیار محدود است و آمادگی صد در صد هیچگاه امکانپذیر نیست یا برای همگان ممکن نیست. ثانیاً پرسش این بود که چگونه میتوان اصولاً در این بازی وارد نشد و برفراز این تحولات ایستاد و دامن خود را از تر شدن در این دریای طوفانی نگه داشت؟
به نظر می رسد راه حل این مساله بسته به جهانبینی فرد و جایگاه او در آن جهانبینی فرق میکند. در یک نگاه کلی و کلان میتوان دو گونه جهانبینی را متصور شد: جهان بینی دینی و جهان بینی غیردینی.
خوردن برای زیستن و ذکر کردن است
تو معتقد که زیستن از بهر خوردن است!
زمانی که طفل دبستانی بودیم و این شعر سعدی را در کتابهای درسی می خواندیم چندان به ژرفای سخن او توجه نمی کردیم. بعدها این سوال پیش آمد که چگونه «ذکر کردن»، که علی الظاهر یک کنش عبادی و دینی است، می تواند هدف غایی زندگی باشد و اصلا این «ذکر» چیست که ارزش همه زندگی به آن وابسته است.
می توانم بگویم همه مطالبی که انشاءالله در ادامه این وبلاگ خواهد آمد، شرح این بیت سعدی است. برای شروع، شاید بد نباشد که فقراتی از کتابی را که چندی پیش مطالعه کردم و مناسبتی با بحث دارد نقل کنم. نام این کتاب «سرگذشت یک یوگی» است که در لابلای داستان پردازی ها و بعضا درازگویی های نویسنده، می توان گوهرهای درخشنده ای را پیدا کرد. به خوانندگان گرامی توصیه می کنم این فقرات را با دقت بخوانند و در آنها تامل کنند و از خواندن شتاب آلود که عموما در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی مرسوم است بپرهیزند:
«مشغله های جزئی روزمره ژرف ترین نیازهایمان را برآورده نمی سازد. انسان ذاتا تشنه حکمت است.»
«استاد به شخص فاضل نامداری که متون مقدس را با صدای بلند می خواند گفت: "نقل قول های آن کتابها که بسیارند. کدام تفاسیر اصیل را که نشات گرفته از زندگی منحصر به فرد خودت باشد می توانی عرضه کنی؟ این حقایق ازلی و ابدی به کدام شیوه طبیعت خودت را دگرگون ساخته اند؟ " آن ادیب شاید برای نخستین بار دریافت که قواعد قرائت را نمی توان جایگزین جایگاه معنوی ساخت.»
«استاد در فرصتهای دیگر هم به بیهودگی دانش کتابی اشاره می کرد: شعور و ادراک را با لفاظی اشتباه نگیرید. متون مقدس از این جهت سودمندند که آرزوی دریافت درونی را برمی انگیزند وگرنه مطالعه مداوم فکری چه بسا موجب خودپسندی و خشنودی کاذب و دانش هضم نشده گردد.»
«یکی از راهبان بزرگ جنوب هند شعر زیر را سروده است:
شاید بتوانید فیل وحشی را رام کنید.
شاید بتوانید دهان خرس و ببر را بندید،
شاید بتوانید بر شیر نر بنشینید و مار کبری را به بازی بگیرید،
شاید با کیمیاگری معیشت خود را تامین کنید،
شاید در عالم ناشناخته به سیر و سفر بپردازید،
شاید با خدایان پیمان ببندید و همواره جوان بمانید،
شاید بر آب ره بسپرید و در آتش به سر برید،
اما در اختیار گرفتن ذهن، نیکوتر و سخت تر از تمامی اینهاست! »
(از کتاب: سرگذشت یک یوگی)
و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا!
توقع این که برای هر پرسشی، پاسخی بیابیم و همه رازهای جهان و انسان را بگشاییم و پرده از اسرار کائنات برداریم و ظلمت نادانی را به چراغ دانایی روشن کنیم، تمنای محالی است برآمده از نشناختن حدود و ثغور قوه شناخت آدمی. بیهوده نیست که پیشینیان ما در انتهای تعاریف خود از فلسفه همواره قید «بقدر طاقه البشریه» را می افزودند.
باری، بی گمان، دانسته های نوع بشر، در برابر نادانسته ها و نادانستنی های او بسیار اندک است. وقتی که سقراط اعتراف به ندانستن می کند، یا خیام به زیبایی تمام می سراید:
هرگز دل من ز علم محروم نشد
کم ماند ز اسرار که معلوم نشد
هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز
معلومم شد که هیچ معلوم نشد!
در این صورت، ما چه می توانیم بگوییم؟
در همه عمر، از کودکی تا نوجوانی و جوانی و میانسالی به ما گفته اند که علم بیاموزید و در فضیلت علم و دانش داد سخن داده اند، اما نگفته اند که حد دانش ما کجاست و این دانسته های روز افزون اصولا به چه کار می آید و چه تاثیری در زندگی ما دارد. این دانش تا کجا یار است و از کجا به بعد بار می شود.
اما زمانی وقت آن می رسد که عمیقا در این باره بیاندیشیم و از خود بپرسیم که این دانستن تا کی و کجا؟ شاید بهتر باشد پس از آن همه تلاش و کوشش و شوق برای آموختن، مدتی نیز جامه نیکنامی بدریم و ذهن خود را به ساحل آرامش بی دانشی بسپاریم.
البته منظور من گریز از اندیشیدن و آموختن نیست، بلکه می خواهم بگویم دروازه های روح ما نیاز به نگهبان دارند. نباید اجازه داد هر چیزی از این دروازه ها بگذرد و امن و امان روح و روان ما را به مخاطره افکند.
در روزگار انفجار اطلاعات، شاید لازم باشد از لوازم ایمنی ضد انفجار استفاده کنیم تا از امواج بی وقفه این انفجار در امان باشیم.
با این همه، همین دانش اندک نیز غنیمت است. من نیز خواهم کوشید، با علم به دانش بسیار بسیار اندک خود، در ادامه این مطالب، به قدر استطاعت خود آنچه را گفتنی است بگویم و امید داشته باشم که این گفتنی ها برای خوانندگان سودمند باشد.
درباره این سایت